خدارو شکرکه هستی
این روزها نمیدانم چرا بی دلیل بهانه گیرشده ام هرجورکه تو با من راه میایی بازمن بهانه می آورم این روزها انگار یادم رفته مهربانیهایت را بی قراریهایت و ازخودگذشتگی هایت قبول دارم که قدری غیر منطقی شده ام ومدام مثل بچه ها بونه میگیرم شایدتقصیرتوست که به خاطرمهربانی های بی حد واندازه ات من اینچنینن خودخواه شده ام اما میخواهم عوض شوم مثل یک مادر فداکار وهمسری مهربان باید بعضی مسائل را باورکنم ببخشید اگر وقتی خسته از سرکار آمدی ومن با بهانه هایم تورا خسته تر کردم باور کن دست خودم نبود قبول میکنم که اشتباهات زیادی دارم آما این از زیاده خواهای هایم نیست این به خاطر فراموشی هایم هست که گاهی فراموش میکنم خداروشکرکنم به خاطرتو به خاطرتویی که برای راحتی مامدام درتلاشی وهروقت که به خانه این بهشت کوچکمان برمیگردی جوری طاها رابغل میگیری که انگار صدسال است او راندیده ای شاید من گاهی اوقات بدمیشوم اما مدام برایت دعامیکنم باورکن هرلحظه دلتنگت میشوم ببخش اگر گاهی یادم میرود که ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ...ﻭﺗﻮ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﺷﯽ !!.... درست مثل حالای من وتو ومتاسف میشوم برای کسانی که خوشبختی را فقط در پول وثروت آدم میبینند خلاصه ازاینجامیخواستم به خاطر بی مهری های این چندروزاخیرم معذرت خواهی کنم وبگویم خوشحالم ازاینکه تو بی وقفه سهم منی حالا بازهم مثل همیشه همان اّهنگ مورد علاقه مان را گوش میکنم
توی این خونه یک آرامشی هست،
که من حس می کنم با هر دو مونه،
همونی که شب از هر جای دنیا،
منو می تونه برگردونه خونه.
من از خونه هر جایی که میرم،
نمیتونم تو رو یادم نیارم،
چه قدر خوبه دلت آشوبه بی من،
من این دلشوره ها رو دوست دارم.
پس منو ببخش
برای همه وقتهایی که مرا به خنده واداشتی
به حرفهایم گوش دادی
به من جرات و شهامت دادی
لحظه ها را با من شریک شدی
در کنارم بودی
به من اعتماد کردی
مرا تحسین کردی
مرا بخشیدی
به من فکر کردی
برایم شادی آوردی
به تو احتیاج داشتم و تو در کنارم بودی
به من دلداری دادی
به خاطر همه خوبیهایت از
تو ممنونم![]()
![]()
این وبلاگ روبه عشق پسرنازمون که درتاریخ 20 شهریور1390به دنیااومده ساختیم