طاهادیگه مرد شده
پسرمامان دیگه براخودش مردی شده دیگه شیر نمیخوره به جاش مث آدم بزرگا ازتوی لیوان شیر میخوره صبح هنوز چشاشووانکرده میگه مامان نون پنیربعدشم تو برنامه همیشگیش نقاشیه در ودیوار ومبل ویخچال رو همه جا نقاشی کشیده ازهمه بدتر روصفحه ال سی دی تلویزیون هم با خودکار نقاشی کشیده که هرچی سعی کردم نتونستم پاکش کنم از خرابکاریهاش هرچی بگم کمه
ازچایی خوردنش بگم که مث یه مرد حتماباید روزی حداقل دوتا چای نبات بخوره دیگه بیشترکلمه هارومیگه
حتی دیگه جمله های زیادی رومیتونه بگه
باباییش که ازسرکارمیاد میگه:بابا هسته نباشی منظورش همون خسته نباشیدوکلی حرفای دیگه
راستی یادم رفت بگم ازنمازخوندش الهی قربونش برم که خیلی قشنگ نماز میخونه
نمازخوندنشم خلاصه میشه درقنوت وسجده
میخوام بخورمش وقتی داره ماشین بازی میکنه و بادهنش صدای ماشین در میاره بعدشم میاد ماشینشو میزنه به پای من ومیگه مامان تصادف پلیس بیاد و ازاون جالب ترکه میره کارت عابر بانک منو از کیفم بر میداره و به خیال اینکه کارت سوخته میخواد ماشیناشو بنزین کنه
اینم یه عکس که توخیابون ازش گرفتم نمیدونم چراگربه فرارنکرد

این وبلاگ روبه عشق پسرنازمون که درتاریخ 20 شهریور1390به دنیااومده ساختیم